غمها و آدمها سالهاست و شاید قرنهاست که با هم در ارتباط اند... با هم معاشرند.. و با هم مجاورند...
آدمها غمها رو زنده نگه میدارن ولی بر عکس
غمها آدمها رو میخورن...
غمها آدمها رو میکشند...
غمها ، آدمها رو به «تنهاییها»میبرن و
آدمها ، غمها رو به رابطهها میبرن...
شاید غم از جنس خمیدهی انسانه که این چنین به ریشهی جان مینشیند و بلند نمیشود...
شاید آدم، دشمن غمه و غم اینگونه به جانش مینشیند و میخشکاند و میخورش...
شاید رهایی از غم حتی به مرگ هم مقدور نباشه برا انسان...
شاید قبل از چیره شدن غم به جان انسان،
اندکی باید خندید... اندکی آمیخت... اندکی آموخت و اندکی آفرید...